نويسنده: ميخائيل ميخائيلوويچ دياكونوف
مترجم: روحي ارباب



 

آیین زردشت که از معتقدات مذهبی حاکم و آمر در دوران سلطنت ساسانیان به شمار می رفت فقط در دوره‌ی ساسانیان به صورت یک آیین جامد و مبارز، که مراسم و قواعد جزئی آن تنظیم گردیده بود، درآمد. آیین زردشت ریشه های عمیقی دارد و از معتقدات قدیم ایرانیان و افکار و عقایدی که در دوره‌ی هخامنشیان به صورت یک آیین واحد درآمده بود، سرچشمه می گیرد.
بعد از سقوط دولت هخامنشیان معتقدات مذهبی و نظرات فلسفی گوناگونی، که جنبه‌ی مختلط و ممزوجی داشت، به ایران نفوذ کرد و در دوره‌ی نفوذ تمدن یونان در خاور نزدیک بسط و توسعه یافت. این عقاید جدید در دوران حکومت پارت ها با آیین زردشت و سایر تعلیمات مذهبی ایران باستان، مقارن یک دیگر وجود داشتند و در آیین زردشت نیز به نوبه‌ی خود نفوذ کرد.
بنابراین آیین زردشت به عنوان یک آیین جدید در دوران ساسانیان مورد توجه قرار نگرفت بلکه آنچه حائز اهمیت است این است که این آیین در دوران ساسانیان جنبه‌ی رسمی دولتی پیدا کرد و سازمان دینی آن تنظیم گردید. در اثر نفوذ و تأثیر افکار و عقاید پیش رفته، نظرات و افکاری، مخصوصاً در قسمت افسانه های باستانی و مسائل مربوط به پیدایش خلقت و جهان، که به هیچ وجه تشابهی با آیین زردشت نداشت، وارد این آیین گردید.
از منابعی که در دست هست به طور دقیق نمی توان تعیین کرد که در چه تاریخی آیین زردشت در ایران به اوج قدرت و عظمت خود رسید و در دوره‌ی کدام یک از پادشاهان ساسانی این تشکیلات داده شده است.
اخبار و روایات اخیر ساسانی تدوین سازمان مذهبی را به مؤسس سلسله‌ی ساسانیان، اردشیر اول، نسبت می دهد و هم چنین جمع آوری کتب اوستا و تنظیم قوانین و احکام این کتاب را مربوط به او می دانند. ولی ظاهراً این طور نیست گرچه امکان کلی دارد که نخستین پادشاهان سلسله‌ی ساسانی چون از لحاظ معتقدات پیرو آیین زردشت بودند از روحانیان آیین زردشت پشتیبانی می کردند؛ مخصوصاً که خود آنها از لحاظ اصل و نسب کاملاً با آنان بستگی داشتند. به طوری که معلوم است شاپور اول در امر سیاست مذهب فوق العاده آزادی خواه بود و در ابتدا، مذهب مانوی تقریباً مدت سی و پنج سال بدون هیچ گونه رادع و مانعی در کشور رواج داشت و فقط در زمان سلطنت بهرام اول آن هم نه از لحاظ معتقدات مذهبی بلکه از لحاظ خط مشی اجتماعی این عقیده مورد تعرض و مخالفت قرار گرفت. بعداً در زمان سلطنت شاپور دوم از سال 339 بعد از میلاد مسیحیان نیز مورد تعقیب قرار گرفتند و این موضوع نیز صرفاً جنبه‌ی سیاسی داشت. باید دانست که مبارزه با مانویان به علت تعالیم مضر و خطرناک اجتماعی آنها بود و با مسیحیان از جهت ارتباط نزدیکی که آنان در رقابت سیاسی بین ایران و روم شرقی داشتند. این امر وضع روحانیون زردشتی را در کشور ایران تحکیم و تثبیت کرد و از این رو می توان گفت که در همین زمان، یعنی در اواخر قرن سوم و نیمه‌ی اول قرن چهارم، دین زردشتی به یک آیین دولتی سلسله‌ی ساسانیان تبدیل شد.
موضوع دوران تنظیم احکام اوستا را نمی توان هنوز دقیقاً تعیین کرد و در روایات زردشتی چنین آمده است که تنظیم احکام و قوانین اوستا چندین بار صورت گرفته است.
اکنون فقط با کمال اطمینان می توان گفت که تحریر اوستا به خط اوستایی در اواسط قرن ششم بعد از میلاد در زمان سلطنت خسرو اول صورت گرفت. مهم ترین گواه این که این نوشته به خط شکسته بوده که براساس خط شکسته‌ی ساسانی، یعنی خط پهلوی کتابی، تنظیم گردیده است. ولی آیا این تحریر معروف همان اولی است؟ در این نظرات و عقاید دانشمندان و محققین با یکدیگر اختلاف دارند. بعضی مانند ح. بیلی معتقدند که این نوشته‌ی اوستا اولین نوشته است و تا قرن ششم متن آن نسل به نسل و سینه به سینه به وسیله‌ی روحانیون زردشتی انتقال یافته است و این روحانیون غالباً به زبانی، که این سرودها تنظیم شده، آشنا نبوده اند. طبق نظر دیگر اوستایی وجود داشته که قبل از تاریخ مذکور تحریر یافته و به خط اوستایی نبوده و احتمالاً در زمان اردشیر بابکان یا جانشین او با خط شکسته‌ی پهلوی نوشته شده و تقریباً ترکیبات صدادار زبان اثر مذکور را منعکس نکرده و خصوصیات حروف بی صدا را هم منتقل نکرده است. تحریر اوستا به وسیله‌ی خط اوستا بر طبق این نظر یک تحریر مجدد و تکراری است و اگر دقیق تر بگوییم بیان اصوات و تلفظ کلمات متن است که به وسیله‌ی یک الفبای مصنوعی و مخصوص این امر اختراع شده است (براساس خط
شکسته‌ی پهلوی).
نمونه ای از خط شکسته زردشتی، خط کتابی پهلوی.
در هر حال، اعم از وجود یا عدم وجود یک متن خطی و مدون، روحانیون زردشتی سرودهای اوستا را از برمی کردند. در آثار سریانی و یونانی اهمیت از بر کردن اوستا به وسیله‌ی روحانیون زردشتی در نتیجه‌ی عدم وجود یا نادر بودن متن خطی، موردتوجه قرار گرفته و در یکی از آثار زردشت به نام مینوگ خرد حافظه‌ی ضعیف و نسیان برای یک نفر روحانی زردشتی در ردیف کفر و الحاد و یکی از معاصی کبیره به شمار آمده است. در همان متن اوستا اهورمزدا خطاب به زردشت می گوید: هرگاه کسی دعایی را از بر کند و بعد قسمت کوچکی از آن را فراموش نماید اهورمزدا از بهشت به فاصله‌ی پهنا و ضخامت زمین روان وی را انتقال می دهد. سنت از بر کردن اوستا تاکنون در میان روحانیون زردشتی هندوستان و در ایران در یزد متداول و معمول است.
در موقع تنظیم قوانین و احکام اوستا کتب مربوط به حقوق و علوم طبیعی و هیئت و اخلاق، که در ظرف مدت دوره‌ی سابق تنظیم شده بود، به کتاب مزبور منضم گردید. بعضی از تألیفاتی که وارد اوستا شده در زمان شاپور اول تألیف یا تدوین گردیده؛ زیرا شاپور اول، طبق نوشته‌ی تاریخ، نه تنها حامی آزادی مذهب بود بلکه از علم و ادب نیز پشتیبانی می کرده است و مخصوصاً علاقه و توجه خاصی نسبت به ترجمه‌ی کتب علمی یونانی و هندی به زبان ایرانی معطوف می داشته است. از این رو اوستا مجموعه ای است حاوی افکار و معتقدات مذهبی و فلسفی و علوم و اطلاعات زمان خود. مثلاً گاتها و سرودهایی که منسوب به مؤسس آیین زردشت است متعلق به دوران قبل از هخامنشیان می باشد و اوضاع و احوال جامعه ای را، که هنوز در آخرین مراحل بربریت بوده اند، مجسم می نماید. قسمت های دیگر اوستا در دوره‌ی پارت ها تدوین شده و قسمت اعظم آن به دوره‌ی ساسانیان تعلق دارد. اوستا در دوره‌ی ساسانیان نیز به زبان غیر رایج روحانی تنظیم یافته بود. از آنجایی که این زبان حتی برای اغلب روحانیان نیز مفهوم نبود به زبان رایج آن زمان یعنی پهلوی ترجمه شد و به همین زبان نیز تفاسیری برای متن اصلی کتاب تهیه گردید. این ترجمه و تفسیر به نام «زند» شهرت یافت و از همین جا در قرن گذشته در اروپا به طور اشتباه کتاب مقدس زردشتیان را به نام زند اوستا نامیدند.
از اوستای دوره‌ی ساسانی فقط بعضی از قسمت های آن به دست ما رسیده. می توان این طور حدس زد که سایر قسمت های اوستا در اثر استیلای اعراب [مسلمان] در قرن هفتم بعد از میلاد به ایران محو شده است؛ زیرا در دوره ای که ساسانیان منقرض شدند و زردشتیان در وضع بسیار نامساعدی قرار گرفتند، آن قسمت از اوستا را، که ارتباطی با مراسم و آداب مذهبی نداشت و اهمیت خود را از دست داده بود، دیگر استنساخ نکردند.
درباره‌ی موضوع و محتویات اوستای دوره‌ی ساسانی فقط از روی خلاصه مندرجاتی که در قرن نهم بعد از میلاد در یکی از آثار زردشتی به نام دینکرت ثبت شده، می توان اطلاعاتی به دست آورد.
ضمناً از روی قسمت هایی از اوستا، که به دست ما رسیده و هم چنین مطالعه در دینی که اولاد و احفاد زردشتیان مقیم ایران و هندوستان پیرو آن هستند، نمی توان درباره‌ی آیین زردشتی که در زمان ساسانیان در ایران رواج داشته قضاوت کرد. به استناد تواریخ یونان و ارمنستان قدیم و تواریخ سریانی آیین زردشتی در دوران ساسانیان به مراتب پیچیده تر و غامض تر بوده و در تحت تأثیر و نفوذ شدید مذهب آسیا و عقاید ممزوج و مختلطی، که در دوره‌ی پارت ها و یونانیان در خاور نزدیک رواج داشته، قرار گرفته است. عقیده‌ی تثنین (1) مبنی بر جنگ و ستیز بین دو مبدأ روشنایی خدای اهورمزدا با مبدأ تاریکی یعنی اهریمن، جزو پایه و اساس مذهب زردشتی بوده است. مبدأ روشنایی خدای اهورمزدا با مبدأ تاریکی یعنی اهریمن در مبارزه است. اهورمزدا و رقیب وی اهریمن در این مبارزه تنها نیستند. نزدیک ترین معاونان و یاران اهورمزدا مخلوقات اولیه‌ی او که عبارت از شش رب النوع جاودان «آمشاسپنتان» هستند که هریک از آنها تصویری از آفریدگار است و به ردیف به دنبال یکدیگر می آیند. اولی وهومانه (وهمن) که معنای تحت لفظی آن «پندار نيك» است و او حامی و پشتیبان حیوانات مفید در روی زمین می باشد. به دنبال او آرتاوهیشتا (ارتاوهیشت) است به معنای «حق و راستي» است که مصور حق و نظم و عدالت پروردگار است و آتش نیز در مالکیت او است. آمشاسپنت بعدی خشاتراوایریا (شهریور) است به معنای قدرت مطلوب، به معنای تجسم اعتبار و قدرت اهورمزدا و حامی فلزات در جهان ماده و سپنتا آرمایتی (سپنتارمات) به معنی «نيت پاك» در مقابل «نيت ناپاك» اهرمن و نشانه‌ی صبر و پشتیبان زمین. دو آمشاسپنت دیگر ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند یکی از آنها خواروتات (خرداد) به معنای «صحت و عافيت» است و دیگری امرتات (مرداد) به معنای «جاوداني» حامی آب و گیاهان. برای هریک از آمشاسپنتان در تقویم زردشتی ماهی تخصیص داده شده بود و در هر ماه هم روزی. مثلاً وهومانه یازدهم و روز دوم هر ماه بود. هریک از آمشاسپنتان یک گل مخصوص به خود داشت که نشانه‌ی رمزی بود. مثلاً وهومانه گل یاسمن و خشاتراوایریا گل ریحان و غیره. هریک از آمشاسپنتان دشمنی دارد که در اطراف اهریمن قرار گرفته است.
اهورمزدا یاران و یاورانی نیز دارد که رتبه و مقام آنها پایین تر است و آنها عبارتند از یازاتها که مهم ترین آنها عبارتند از: نیروی عناصر طبیعت و این طریقه را زردشتیان از عقاید ملل باستانی اقتباس کرده اند. عناصر مذکور عبارتند از: آتش و آب و خورشید و ماه و تیش تریا (تیر) ، یعنی ستاره‌ی سیروس، که در امر کشاورزی نقش مهمی را ایفا می نماید و فرستنده‌ی باران بر روی زمین است. خدایان مشهوری نظیر میترا، آناهیتا و ورتراگنا (ورهران) هم از جمله یازاتها بودند.
خط اوستا
ارواح پاک و نیک نیز جزو هواخواهان و حامیان اهورمزدا به شمار می رفتند و آنها عبارت بودند از فره وشی (فراوارت) که نمونه و صورت ارواح کلیه‌ی مخلوقات پاک بود.
نیروی تاریکی یعنی لشکریان اهریمن نیز تعدادشان فوق العاده زیاد بوده است و عده‌ی آنها بر قوای روشنایی تفوق داشته است و آنها افراد یازاتها هستند مانند دیوها و شیاطین که به صورت عجایب منفور و مسخ شده ها و جادوگران و فریب دهندگان شرور (پاریک ها) ظاهر می شوند. این موجودات به همراه خود نابودی می آورند و دروغ (دروج در مقابل آرتای اهورمزدا) و نقص و عیب را مجسم می سازند. از این گونه است آکومانه، پندار زشت (متضاد وهومانه)، آئشما (غیظ و غضب و غارت) ناسو، آژی دهاکا و بسیاری دیگر از همین قبیل.
تمام جهان به مخلوقات اهورمزدا و اهریمن تقسیم می شوند. این مقایسه‌ی دو مبدأ چنان در آیین زردشتی قوت گرفت که اثرات آن در لغت نیز ظاهر گردید؛ به طوری که در کتاب اوستا به تناسب این که مفاهیم به کدام یک از موجودات خیر یا شر ارتباط دارد، با لغات و الفاظ مختلفی بیان می گردد.
مبارزه و نزاع بین دو مبدأ طولانی است؛ ولی عاقبت باید یک نزاع قطعی و نهایی بین آنها روی دهد و اهورمزدا غالب گردد. آنگاه فتح و پیروزی روشنایی در تمام جهان اعلام خواهد گردید.
در آیین زردشتی برای انسان وظیفه‌ی مهمی در این مبارزه تعیین و مقرر گردیده است. طبق عقیده‌ی زردشتی انسان از روان و تن ترکیب شده و روان مقدم بر تن بوده است. انسان در دوران حیات خویش مخیر است که خیر یا شر را برگزیند و هم چنین خالق خیر و شر گردد؛ ولی این موضوع دلیل بر عدم مسئولیت و عدم مجازات نیست. در موقع مرگ تن آدمی می میرد ولی روانش پس از چهار روز به جهان دیگر می شتابد و سیر و سیاحت وی در آن جهان منوط و موقوف به این است که دوران زندگانی خود را در این جهان چگونه گذرانده است. سپس به پل جزا (چین وات) می رسد و در آنجا سه تن از یازاتها وی را محاکمه می کنند و کلیه‌ی اعمالی را که در روی زمین انجام داده، می سنجند. روان شخص بی گناه به راحت از پل می گذرد و به نزد اهورمزدا می شتابد؛ در حالی که روح گنه کار به قعر جهنم فرو می افتد.
فرد مؤمن و بی گناه در روی زمین باید از سه اصل مهم اخلاقی که از دستورها و تعالیم زردشتی است، یعنی پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک (2)، پیروی نماید. باید با تمام قوا در دوران زندگی مبدأ روشنایی را یاری کند. تقسیم و تفکیک موجودات زمین به آفریده های اهورمزدا و اهریمن متضمن یک رشته مراسم و دستورهایی بود که انجام آنها می بایستی شخص مؤمن را از پلیدی و مؤانست ارادی و غیرارادی با آفریده ها و نیروهای تاریک محفوظ و مصون بدارد.
آیین زردشت از لحاظ عقاید مربوط به پیدایش جهان و قیامت دارای نکاتی است که این آیین را با ادیانی مانند مسیحیت و یهود مرتبط می سازد. مثلاً بر طبق تألیف بُندِهِشْن، که به زبان پهلوی باقی مانده و نقل داستان دمدات نسک اوستایی است که مفقود شده، قبل از پیروزی نهایی نیکی بر بدی سائوشیانت (سوشیانس) در روی زمین ظهور می کند و قیامت و رستاخیز مردگان آغاز می گردد. آنگاه روز جزا فرامی رسد و به یاری فلز ذوب شده، بدی از روی زمین ریشه کن می گردد.
بعضی از عقاید و افکار نهضت های مشابه مذهبی در آیین زردشتی وارد شده است. یکی از این عقاید که ظاهراً در دوره ساسانیان رواج زیادی داشته این بود که اهورمزدا و اهریمن به وسیله‌ی یک نیروی عالی تری که گاهی آن را با فضای لایتناهی (تواشا) و غالباً با زمان نامحدود (زروان) مقایسه می کردند، زاییده شده است؛ بنابراین خدای زروان بالاتر از اهورمزدا قرار می گرفت و منبع تمام هستی و آفرینش بود. در تجسم عقیده‌ی مربوط به زروان، انعکاس روح تعالیم عرفانی رایج در آسیای مقدم در آغاز عصر ما، کاملاً هویداست.
به طوری که نویسندگان معاصر از منابع روم شرقی و سریانی و ارمنی متذکر شده اند در آیین رسمی زردشتی، «مهر» خدای آفتاب (میترا) مقام مهمی را حائز بوده است.
آیین میترا جنبه‌ی ایرانی دارد و از زمان هخامنشیان نیز وجود داشته است و در قرون بعد در مدیترانه‌ی شرقی مخصوصاً در آسیای صغیر رواج زیادی پیدا کرد. در محیط نفوذ یونانیان میترا را با آپولن برابر می دانستند. زمانی این مذهب در امپراتوری روم شرقی شهرت و معروفیت فراوانی داشت. در آیین زردشتی پرستش عنصر آتش (آتور) که به صورت خدای ورتراگن (ورهران) نیز مجسم شده، چنان اهمیت داشته که بیگانگان، زردشتیان را آتش پرست می نامیدند. یکی از رب النوع های اصلی و مهم آناهیتا بود که گاهی به صورت الاهه‌ی قدیم حاصل خیزی و جان بخش نیروی طبیعت (آناهیتا) و زمانی به شکل بدوخت، دختر خدایانی که در آیین زردشتی صورت انسان پیدا کرده و به نام دِن مزدایاسن نامیده می شد، ظاهر می گردید.
آیین پیچیده ای که عمیقاً مطالعه شده بود، به وسیله‌ی عده‌ی زیادی از روحانیان اداره می شد. محل انجام عبادت پرستشگاه هایی بود که محترم ترین آنها سه معبد است: یکی آذرگشسب در شیز (3) واقع در آذربایجان غربی یعنی معبد پادشاه و طبقه‌ی نظامیان، دوم آذرفَرَنبَغ معبد طبقه‌ی روحانیون واقع در پارس و آذربرزین مهر معبد کشاورزان واقع در خراسان. در این معابد نمی بایستی نور خورشید نفوذ کند و در محراب آنها آتش مقدس می سوخت و مراسم مذهبی با خواندن سرود و قرائت متون مقدس صورت می گرفت. در این مراسم آشامیدنی مقدس خائوما (خُم)، که برابر با همان سومای هندی بوده، نوشیده می شد.
این معابد اراضی زیادی را در اختیار داشتند و هدایای گران بهایی تقدیمشان می شد. روحانیان عالی مقام از طبقات بسیار مقتدر جامعه به شمار می رفتند. علاوه بر آن روحانیان بابت انجام مراسم، مشکلی که غیر از آنان کس دیگری نمی توانست انجام دهد، عواید زیادی به دست می آوردند.
با توجه به این که امر قضاوت نیز در دست روحانیان بود، می توان استنباط کرد که نقش روحانیان در دوران ساسانی به چه نحو بوده است. پرواضح است که مردم آن زمان هر وقت با دولت و اشراف سرسازش نداشتند علیه آیین روحانیون دست به اقداماتی می زدند.
عدم رضایت مردم از مأموران دولت و روحانیان جنبه‌ی اعتراض مذهبی به خود می گرفت و از این رو کلیه‌ی عقاید و تعلیمات دینی و فلسفی، که علیه آیین رسمی زردشتی اقامه شده است، باید مورد توجه ما قرار گیرد. مقارن تأسیس دولت ساسانیان یک مکتب مذهبی و فلسفی پیدا شد که در تاریخ بشریت نقش مهمی را ایفا کرد و این تعلیم همان است که به نام تعالیم «مانوي» شهرت یافته است و به طوری که در اخبار آمده مؤسس و موجد این تعالیم شخصی بود به نام مانی که از یک پدر و مادر مشهور و معروف ایرانی به وجود آمد. مادر وی از نسل پارت ها، از دودمان کام ساراکان، بود. مانی در حدود سال 216-217 بعد از میلاد در جنوب بابل پا به عرصه‌ی گیتی نهاد و فعالیت عمومی خویش را در سنین جوانی در دوران پادشاهی اردشیر آغاز کرد. وی به هند سفر کرد و اولین جامعه‌ی پیروان خود را در آن کشور به وجود آورد. هنگام مراجعت به تیسفون، که مقارن با روز تاج گذاری شاپور اول بود، از طرف شخص پادشاه با لطف و عنایت خاصی مورد استقبال قرار گرفت و اجازه‌ی ترویج و انتشار اندیشه های نوین او در ایران به وی اعطا گردید.
به عقیده‌ی مانی تعالیم او می بایستی جنبه‌ی جهانی و عمومی پیدا کند و جانشین کلیه‌ی ادیان موجود در آن زمان گردد. بنابراین مانی با کمال آزادی اشکال و صور خارجی ادیان معروف در آن زمان را، از قبیل آیین زردشتی و بعداً مسیحی و بودایی، مورد استفاده‌ی خویش قرار داد.
عقیده‌ی اصلی مانویان مانند آیین زردشتی همان عقیده تثنین است. به عقیده‌ی آنها جهان عرصه‌ی مبارزه دو اصل روشنایی و تاریکی است. در جهان خاک عناصر روشنایی و تاریکی با یکدیگر ممزوج و مخلوطند و هدف پیشرفت و موفقیت در این جهان، آزادی و تفکیک عناصر روشن از تاریک است. عقاید و افکار مانویان در بدو امر مربوط به اصول آفرینش جهان و روز جزا و آخرت است، که متضمن خصوصیات افسانه های زردشتی می باشد، و تأثیر تعالیم عرفانی دوره‌ی نفوذ تمدن و فرهنگ یونانی و قرون اولیه‌ی عصر مسیحیت از جمله عرفان سریانی را منعکس می سازد.
باید یادآور شد که مذهب مانی هم در غرب، در حدود امپراتوری روم شرقی، هم در شرق، در ایران و آسیای میانه و حتی دورتر در آسیای مرکزی و چین، به سرعت انتشار یافت و هرقدر در غرب به مسیحیت نزدیک تر شد تغییر شکل و صورت داد و در شرق عوامل و آثار مذهب خود را هرچه بیشتر جذب و جلب کرد.
به عقیده‌ی مانویان انسان با رفتار و کردار خود به یاری هستی خویش باید به رهایی ذرات روشن وجود خود و جهانی که او را احاطه کرده است، بکوشد و بدین وسیله مبدأ و حیوانات را از بین ببرد و از خوردن گوشت باید پرهیز ورزد و زندگانی وی باید مطابق اصول و موازین اخلاقی باشد. وجه تمایز طبقه‌ی برگزیدگان بر سایر سکنه‌ی این جهان این بود که آنها نمی بایستی ازدواج کنند و نه تنها گوشت نخورند، بلکه حتی گیاهانی را هم که خوراک حیوانات است نبایستی بچینند و این کار را باید اهل دنیا به جای آنها انجام دهند و برگزیدگان موظف به انجام عبادت بودند تا گناهان اهل دنیا، در اثر چیدن و زایل کردن رستنی ها، مورد عفو و بخشش قرار گیرد و نیز تعالیم مانی را در جهان انتشار دهند تا گناهانی که در اثر زندگی عادی داشته اند بخشوده شده وارد بهشت شوند و پس از یک دوره‌ی تغییر صورت هر بار به صور و اشکال تازه ای در روی زمین ظاهر شوند تا بدین ترتیب به روشنایی ملحق گردند (این نظرات و عقاید بدون تردید با عقیده‌ی تسلسل سمسار و تناسخ بوداییان منطبق است).
تعالیم مانی که علیه حکومت و جور و بیدادگری بود و اصول عالی اخلاقی را ترویج می داد به سرعت در میان ساکنان شهرها از قبیل بازرگانان و صنعتگران رواج یافت.
در بدو امر پادشاهان ساسانی (شاپور اول و برادرانش فیروز و مهرشاه و پسر و جانشین شاپور هرمزد اول) هنوز از جانب مانویان احساس خطر نمی کردند و چون تا آن زمان یک سازمان روحانی محکم و استوار به وجود نیامده بود از ترویج و اشاعه‌ی مذهب مانی ممانعتی نمی شد ولی هنگامی که تبلیغات آنان جنبه‌ی ضددولتی و روحانی پیدا کرد، تضییقات شدیدی علیه این مذهب و پیروانش آغاز گردید. به فرمان بهرام اول در حدود سال 276 میلادی مانی را به زندان افکندند به طوری که در همان جا جان سپرد و چیزی نگذشت که جانشین و قائم مقام وی، سی سی نی، نیز اعدام شد و مانویان از نشر و اشاعه‌ی رسمی مذهب خویش ممنوع و محروم گردیدند. ولی با وجود این تضییقات چه در پایتخت کشور، یعنی در تیسفون، و چه در بابل (که مدت ها مرکز مانویان بود) و همچنین در شهرهای بزرگی از قبیل گندی شاپور در خوزستان، که بنا به روایتی مانی در آنجا به هلاکت رسید، عده‌ی پیروان به نحو شایان توجهی زیاد می شد. در اثر این فشارها عده‌ی کثیری از آنان به کشورهای روم شرقی مهاجرت کردند و در آنجا نیز تعالیم مانی را به سرعت رواج دادند. کلیسای مسیحی نیز مانند زردشتیان نسبت به مانویان رفتار سختی داشت. وجود آثار مشتمل بر مناظرات مسیحیان و مانویان نشان می دهد که تا چه حد نفوذ و قدرت آنها شدید بوده است. از جمله تألیفات پدر کلیسا، اوگوستین، که در جوانی خود از پیروان مذهب مانی بوده، مؤید همین مطلب است و هم چنین رسوخ تعالیم مذکور در بین ملل قرون وسطا از قبیل پاولی کیان ها، توندراکیت ها از ارمنستان و آلبی گویس ها در اروپا و بوگومیل ها در بلغار، جهات پایداری این مذهب را نشان می دهد. سرنوشت مانویان در مشرق مساعدتر بوده است. تعالیم مانی در میان بازرگانان سغدی آسیای میانه و مستملکات آنها، واقع در واحه های ترکستان چین و در بین کوچ نشینان آسیای مرکزی، پیروانی پیدا کرد. ارتباط مانویان شرق به زودی با هم کیشان غربی خود قطع شد و از لحاظ سازمان از تبعیت مرکز مانویان واقع در بابل امتناع ورزیدند. مذهب آنها با صورت اولیه‌ی خود به کلی فرق کرد. در اواخر قرن هشتم خان اویغور مذهب مانی را مذهب حکومتی خود خواند. آثار زیادی از مانی و شاگردانش متعلق به قرون هشتم و نهم در ترکستان چین به دست آمده است.
جنبه‌ی فرهنگی و تاریخی فعالیت مانویان نیز حائز اهمیت است. شخص مانی آثار زیادی به زبان آرامی شرقی و هم چنین به زبان ایرانی (به زبان فارسی میانه) نوشته بود. اثری که به شاپور اهدا کرده به نام شاپوره کان (شاپورگان) به این زبان است و در آن تعالیم اساسی خود را شرح داده است. مانی به منظور ترویج و تبلیغ تعالیم جدید خود برای انتقال متون فارسی میانه از خط مختلف الشکل سریانی، استرانگلو، استفاده کرد و به وسیله‌ی این خط حروف صدادار زبان فارسی به آسانی و به خوبی قابل انتقال بود. مانی از استعمال هُزْوارش های آرامی و تحریر املا لغات ایرانی به کلی صرف نظر کرد و همین امر سبب شد که امر خواندن سهل تر گردید. این خط جدید در ایران به استثنای جوامع مانویان موفقیتی کسب نکرد و خط پهلوی مانند سابق مورد استفاده‌ی روحانیون زردشتی قرار داشت.
نقاشی های در روی دیوار و مینیاتور مانوی نیز، که در موقع حفاری های تورفان و خوچو کشف گردیده، بسیار قابل اهمیت است.
مقاومت مانویان علیه دولت و دین رسمی جنبه‌ی منفی داشت؛ ولی از همین مذهب مانی بعداً تعلیمی پیدا شد که نزاع و مبارزه‌ی علیه شر را در دنیا ترویج می کرد و این مبارزه در درجه‌ی اول با دولت ملوک الطوایفی و روحانیان و خانواده ها و مالکان بود. طبق اطلاعاتی که در دست داریم در اواخر قرن سوم بعد از میلاد یک عقیده‌ی افراطی چپ دیگری پیدا شد که پیروان آن خود را دریست دنان، یعنی حنیف، می نامیدند و از مؤمنان آیین حقیقی می دانستند.
نویسنده‌ی روم شرقی مالالا (قرن ششم بعد از میلاد) این طور روایت می کند که در دوره‌ی سلطنت دیوکلسین (یعنی در اواخر قرن سوم) در روم مبلغ و مروجی پیدا شد به نام بوندوس. وی از پیروان آیین مانی به شمار می رفت و می گفت که نبرد بین خیر و شر به پیروزی خدای خیر پایان یافت ولی نه به طور کامل. سپس بوندوس به ایران عزیمت کرد و در آنجا به نشر تعلیمات خود پرداخت و نام «درست دينان» گرفت. در علم تاریخ اکنون عقیده ای وجود دارد مبنی بر این که بوندوس همان زردشت است که بعضی از منابع تاریخ مشرق زمین او را مؤسس همین تعلیم می دانند.
در بدو امر چنین به نظر می رسد که با مقایسه‌ی با مذهب مانوی اساساً در این تعلیم چیز تازه ای وجود ندارد؛ ولی تأیید این که پیروزی خیر بر شر تا اندازه ای انجام شده آدمی را بر این داشت که برای غلبه‌ی اساسی و پیروزی قطعی بر بقایای شر باید فعالیت بیشتری از خود نشان دهد. بنابراین می توان فهمید که چرا این تعلیم پرچم دار یک نهضت بزرگ ملی در قرن پنجم در ایران شد و نام این نهضت همان «نهضت مزدكيان» است که به نام پیشوا و مؤسس آن، مزدک، نامیده شده است.
مزدک از این تعلیم تازه برای مبارزه با دولت استفاده کرد. جنبه‌ی دینی و فلسفی و روحانی و اخلاقی این تعالیم ظاهراً موردتوجه و عنایت مزدک نبوده است بلکه در نهضت مزدکیان یک رشته درخواست ها و نظرهای اجتماعی دیده می شود.
مزدک می گوید که چون زمانی فرارسیده که اصل نیکی بر اصل بدی پیروزی شده و بدی فاقد شعور و اراده و موجد هرج و مرج کامل و بی نظمی مطلق است بنابراین انسان باید بکوشد تا بقایای شر را از روی زمین محو و زایل کند. پشتیبان و رواج دهنده‌ی این شر بیش از همه، دستگاه دولت می باشد و مظاهر آن عدم مساوات اجتماعی و مالی در بین مردم است؛ بنابراین در درجه‌ی اول باید این عدم مساوات از بین برود. از این جهت نهضت مزدک یک تعلیم دینی نبود که به طور منفی اقدام نماید بلکه تعلیمی بود علنی بر ضد دولت ملوک الطوایفی آن عصر. علاوه بر آن نهضت مزدک بیشتر جنبه‌ی آزادی خواهی مخصوصاً دموکراسی کشاورزی داشت و به همین جهت است که طبری، مورخی که به زبان عربی تاریخ نوشته (قرون نهم و دهم بعد از میلاد) مزدک را مروج مذهب زردشت در میان مردم ساده می داند.

نهضت مزدک و پادشاهی قباد

قباد از پادشاهانی بود که با نهضت مزدک مواجه گردید. از همان روزهای اول سلطنت در وضع بسیار سخت و خطرناکی قرار گرفت. از طرفی در کشور گروهی از اشراف و نجبا به رهبری زرمهر فرمان روایی می کردند و از طرف دیگر نهضت مزدکیان روز به روز گسترش می یافت و خواسته های اساسی آنها رفع عدم مساوات مالی و از بین بردن اشکال جدید خانواده بود که جانشین مناسبات و موازین قبیله ای سابق شده بود. قباد می بایستی یکی از این دو طریق را برگزیند و از این رو نهضت مردم یعنی مزدکیان را مورد پشتیبانی قرار داد. درک عللی که قباد را واداشت چنین تصمیمی اتخاذ نماید از دیر زمان موردتوجه و علاقه‌ی مورخان بوده است و حتی نویسندگان ایرانی و عرب در قرون وسطا سعی داشتند که این مطلب را روشن سازند. در عصر حاضر نظرات و عقاید مختلفی در این باره وجود دارد. مثلاً یکی از محققان و دانشمندان، آ. کریستنسن، معتقد است که قباد قلباً به مزدکیان گرایید و از هواخواهان حقیقی آنها بود. او این نظر را در یکی از آثار خود که به نهضت مزدکیان تخصیص داده کاملاً شرح می دهد و باز همین عقیده و نظر را تحت قیود و شروطی در یکی از آثار مهم و بزرگ اخیر خود که درباره‌ی تاریخ و فرهنگ ساسانیان به نگارش درآورده، بیان می نماید. کریستنسن چنین می نویسد: «... هيچ يك از منابع تاريخي معاصر يا گذشته صفات و خصوصيات منفي براي قباد قائل نيستند. نه پروكوپي كه مفتون و واله اوست و نه آ‌گافي كه او را دوست ندارد و نه اي يشو ستي ليت كه از وي متنفر است. از طرف ديگر در منابع اشارات زيادي وجود دارد كه بر صميميت و خلوص رفتار و كردار او دلالت دارد». در سال 1879 ت. نلدکه به اتکا و به استناد گفته های یک محقق بزرگ مانند آ. گوتشمید در تحشیه ای که در ترجمه‌ی قسمت ساسانیان تاریخ طبری نوشته این طور می گوید: «... روابط او (قباد) با مزدكيان شگفت انگيز است و در هر حال (به طوري كه گوتشميد به من اظهار كرد) اين رفتار را اين طور مي توان توجيه كرد كه به منظور ويران كردن بساط اشرافيت بوده است...» بعد می نویسد: «... اتحاد قباد با مذهب جديد به طوري كه بيان شد دليلي جز اين ندارد كه او مي خواست ضربت شديدي به اشراف مقتدر و افتخارات خانوادگي و نفوذ و ثروت آنها وارد سازد و به علاوه با ترويج و تعليم دستورهاي اين آيين بين مردم و جامعه زير پاي روحانيان را كه روابط بسيار محكمي با اشراف داشتند سست و خالي مي كرد». تجزیه و تحلیل کلیه‌ی وقایع و حوادث دوران سلطنت قباد مؤید تفسیر و تعبیری است که آ. گوتشمید و ت. نلدکه از وقایع آن عصر بیان کرده و صحت آن را از لحاظ تاریخ ثابت و مدلل می دارد.
قباد در اولین فرصت تصمیم گرفت که از تحت قیمومت سنگین زرمهر خارج شود. وی از منازعات و اختلافات موجود در بین اشراف استفاده کرد و به تحریک او زرمهر به وسیله‌ی رقیبش، شاپور از دودمان مهران، به قتل رسید. چیزی نگذشت که شاپور هم محتملاً به همان سرنوشت زرمهر گرفتار شد؛ زیرا از او دیگر خبری در دست نیست ولی شکست اشراف صرفاً به وسیله‌ی دامن زدن آتش اختلاف و نفاق بین اقوام مختلف امکان پذیر نبود و از این رو قباد با مزدکیان عهد اتحاد و دوستی بست. خواسته های مزدکیان ضربتی بود که اصولاً بر مالکین وارد می شد. مصادره‌ی اموال خانواده های اشراف و متلاشی ساختن روابط و مناسبات قبیله ای آنها یکی از نقشه های پادشاه بود. البته ما نمی دانیم که قباد تا چه پایه از مزدکیان پشتیبانی کرد ولی دلایلی در دست هست که می توان از روی آنها حدس زد که قباد از اجرا و انجام تمام خواسته های مزدکیان خودداری کرد و می کوشید تا این نهضت را تا حد امکان محدود سازد و آن را علیه آن عده از عناصر جامعه که دشمن پادشاه بودند، و خطراتی از جانب آنها متوجه وی می گردید، به کار بندد. پرواضح است که عده ای از اشراف که به هواخواهی و طرف داری پادشاه برخاسته بودند توانستند امتیازات خویش را حفظ کنند.
در هر حال این مبارزه فوق العاده شدید بود و پس از هشت سال که از دوران زمام داری قباد می گذشت در سال 496 بعد از میلاد صاحبان مقامات عالی کشور، قباد را از پادشاهی معزول کردند و او را به «قصر فراموشي» افکندند. حتی از اطراف و اکناف کشور صداهایی نیز بلند شد، از جمله حکم ران خراسان، گشناسپداد، فریاد برآورد که چنین پادشاه نالایقی باید محکوم به اعدام شود؛ ولی اغلب از صاحبان مناصب عالی کشور به چنین درخواست هایی ترتیب اثر ندادند. جاماسپ، برادر قباد، به جای وی به پادشاهی برگزیده شد.
قباد به وسیله‌ی خواهر یا زنش و جوانی به نام سیاووش، که نسبت به او وفادار بود، از زندان فرار کرد و به دربار پادشاه هفتالیان رفت. وی سالیانی چند در نزد آنان به عنوان گروگان به سر برد؛ بنابراین با قوم مذکور مناسبات و ارتباط داشت. وی از پادشاه هفتالیان برای جنگ علیه برادر یاری طلبید و پادشاه هفتالیان با گرمی از او استقبال کرد و دختر خودش را به عقد قباد درآورد (دختری که در نتیجه‌ی ازدواج پادشاه هفتالیان با دختر فیروز به دنیا آمده بود و بنابراین خواهرزاده‌ی قباد به شمار می رفت). در ازای این یاری از قباد تعهد گرفت که خراجی به او بپردازد و بدین ترتیب از حمایت وی بهره مند گردد. در این مورد نظرات و افکار سیاسی هفتالیان همان بود که بر مبنا و اساس آن فیروز را در جنگ علیه هرمز سوم پشتیبانی می کردند.
موقعی که قباد با سپاهیان هفتالیان (سال 499 بعد از میلاد) وارد شد، جاماسپ تخت سلطنت را ترک گفت و قباد دوباره پادشاه شد. به شهادت تاریخ که در این قول اتحاد نظر دارند قباد با رقبای خود با محبت رفتار کرد و فقط فرمان اعدام گشناسپداد، را که قتل وی را خواستار شده بود، صادر کرد. ولی در اینجا علائم و آثار دگرگونی سیاست قباد مشهود گردید؛ زیرا از آنجایی که منصب فرمان روایی خراسان (کانارانگا) موروثی بود بنابراین پادشاه نخواست که منصب مذکور را از خانواده‌ی وی سلب نماید و آن را به یکی از خویشاوندان گشناسپداد به نام آتورگونداد سپرد. در سال های اولیه که قباد از سرزمین هفتالیان برگشته بود تغییر سیاست وی چندان محسوس نبود. مزدکیان آزادانه اقدامات خود را دنبال می کردند ولی قباد نسبت به اشراف و روحانیان رویه‌ی ملایم تر و محتاط تری پیش گرفت.
در همان اوایل قرن ششم بعد از میلاد قباد با یک رشته مشکلات سیاسی خارج از کشور مواجه شد. در ارمنستان هنوز عواقب شورش سال 484 بعد از میلاد مرتفع نشده بود. گرچه این شورش به دست زرمهر و ولارش سرکوب گردیده بود ولی ایرانیان به خوبی می دانستند که موقعیت ایشان در ارمنستان چندان پایدار نیست و بایستی نسبت به اشراف و روحانیان مسیحی گذشت هایی می شد.
در اوایل سال های 501-502 بعد از میلاد قباد فرمانی صادر کرد که بر مبنای آن کلیسای مونوفیزیت ارمنستان استقلال حاصل کرد. با صدور این فرمان از طرفی ارمنستان در مقابل روم شرقی، که در آنجا روش دیگری یعنی دیوفیزیت (هالکدونیت) حکومت می کرد، قرار گرفت و از طرف دیگر از کلیسای ایران که اکثراً پیرو مذهب نسطوری بودند و فیروز، پدر قباد، می کوشید تا آنها را در ارمنستان مورد پشتیبانی خویش قرار دهد، تفکیک و مجزا شد.
در سال 502 بعد از میلاد آتش جنگ بین ایران و بیزانس شعله ور شد. علت بروز این جنگ استنکاف امپراتور آناستاس از پرداخت قرضیه به ایران برای پرداخت خراج به هفتالیان بود. کشور بیزانس ظاهراً امیدوار بود که هرگاه قباد نتواند این خراج را تأدیه کند اوضاع در مرز شرقی ایران رو به وخامت گراید.
این جنگ به نفع ایرانیان ادامه یافت و قباد موفق شد تا قلعه‌ی مهم آمید را متصرف شود؛ ولی حمله و هجوم کوچ نشینان از طریق گردنه های قفقاز به ایران موجب شد که قباد با روم آشتی نماید.
در سال 515 بعد از میلاد ساویرها که با خزرها خویشاوندی داشتند به آن سوی قفقاز رسوخ کردند و از طریق ارمنستان به آسیای صغیر وارد شدند. قباد مجبور شد که یک رشته اقدامات دفاعی علیه ساویرها انجام دهد، از جمله شهرهای بایلاکان و پرتو (به عربی: بِردائه) و سایر شهرها را مستحکم سازد؛ ولی ساویرها ظاهراً در آلبانی (قسمت شمالی آذربایجان شوروی [سابق] و جنوب داغستان) شمالی تر از خط دفاعی ایرانیان، استقرار یافتند. بنای استحکامات دربند را به قباد نسبت می دهند ولی محتملاً بانی استحکامات مزبور جانشین وی خسرو بوده است. کشور روم شرقی قصد داشت در آن زمان دیرتر از وجود ساویرها در نبرد با ساسانیان استفاده کند و این اقدام برای ایرانیان خطرناک بود؛ زیرا در موقع جنگ با بیزانس ساویرها ضربتی از جناح ارتش ایران وارد می ساختند.
در حدود سال 519 بعد از میلاد مناقشاتی بین ایران و ارمنستان روی داد. این مناقشه و تصادم با اوضاع بسیار غامض سیاسی که در داخل حکومت ساسانیان به وجود آمده بود، ارتباط داشت.
منازعات و اختلافات بین اشراف و پادشاه و توده‌ی مردم ادامه داشت. قباد به تدریج از مزدکیان کناره می گرفت؛ زیرا احساس کرده بود که اقدام بعدی آنان برای او زیان آور و خطرناک است. این گروه نقش خود را در بازی سیاسی قباد علیه اشراف به خوبی ایفا کرده بود و اجرای خواسته های بعدی آنان و ویرانی کشور به هیچ وجه جزو نقشه های موردنظر پادشاه قرار نداشت. یکی از علل خارجی مناقشات و منازعات موضوع وراثت سلطنت بود. در این زمان پادشاه، دست به یک رشته اصلاحات وسیعی زد که ظاهراً می بایستی نتیجه و ثمره‌ی آن، تقویت قدرت و سلطه‌ی پادشاه باشد. در این کار قباد به پسر کوچک خودش متکی بود و این پسر که خسرو نامیده می شد به نظر قباد، و اشرافی که وی قصد آشتی با آنها را داشت، بهترین وارث تاج و تخت سلطنت بود؛ زیرا با مزدکیان از پسر ارشد قباد به نام کاووس، که تربیت شده‌ی آنها بود، پشتیبانی می کردند. سومین پسر قباد سام هم یک چشم بود و وی نمی توانست مدعی مقام سلطنت باشد. قباد که می خواست پسرش خسرو جانشین او شود به امپراتور روم شرقی ژوستنین مراجعه کرد و از او خواست که خسرو را به پسری خویش بپذیرد؛ به عبارت دیگر سلطنت وی را تضمین کند. این گونه تضمین ها در تاریخ هر دو دولت عظیم الشأن سابقه داشته است. مثلاً در دوران زمام داری یزدگرد اول، پادشاه ایران، سلطنت فرزند صغیر پادشاه روم، که همان امپراتور بعدی فئودوسی دوم است، تضمین شد. ژوستنین در اجرای این تعهد متزلزل بود و به جای تعهد کتبی می خواست به تعهد شفاهی اکتفا ورزد. ولی از آنجایی که در موقع مذاکره‌ی سفرای ایران، سیاوش و مهبد از قبیله‌ی سورن که معروف هستند، صحبت از تسلیم ایالات لازیک واقع در قفقاز به ایران پیش آمد، مذاکرات مذکور قطع گردید و خسرو، که در راه سفر به بیزانس بود، اجباراً به ایران برگشت.
مهبد موقع بازگشت به ایران خبر داد که مقصر اصلی در قطع مذاکرات سیاووش است. شخص سیاووش که یکی از هواخواهان و دوستان نزدیک پادشاه در دوران فعالیت ها و اقدامات اولیه‌ی وی به شمار می رفت و محتملاً با مزدکیان سر و سری داشت منفور طبقه‌ی اشراف بود؛ بنابراین آنان مترصد فرصت بودند تا وی را از پا درآورند. در جلسه ای از اشراف سیاووش را، که متهم به انحراف از دین بود، محاکمه کردند و مقام ارتشتاران سالار را، که در موقع بازگشت قباد از نزد هفتالیان به او اعطا شده بود، از وی سلب و به مرگ محکومش کردند. قباد منجی و دوست خود را رها کرد و رأی صادرشده را امضا کرد و به این ترتیب سیاووش اعدام شد. موضوع فوق برای بار دیگر مدلل می دارد که اتحاد پادشاه با مزدکیان صرفاً یک بازی سیاسی بود و بس در سال های 20 قرن ششم نه تنها ارتباط با مزدکیان قطع شد بلکه حامیان و هواخواهان سابق شاه، که در گذشته با مزدکیان هم داستان بودند، از دستگاه دولت رانده و دور شدند.
بعدها قباد قصد داشت که موقعیت خود را در ایبری مستحکم سازد و لازیک را متصرف شود و بنابراین عملیات جنگی در قفقاز را آغاز کرد. علت و بهانه‌ی بروز این جنگ این بود که قباد از پادشاه ایبری خواست مذهب زردشت را بپذیرد. بیزانس که میل نداشت لازیک را از دست بدهد به ایبری مساعدت کرد و همین امر یک جنگ جدیدی را بین ایران و بیزانس به دنبال داشت (سال 527 بعد از میلاد) .
قدم بعد از آشتی با اشراف تضعیف شده و روحانیان و راندن یاران و یاوران سابق، سرکوب مزدکیان بود. علاوه بر این جنگ با روم شرقی و شرایط سنگین آن اجرای چنین سیاستی را ایجاب می کرد. در سال های 528 یا 529 بعد از میلاد مزدکیان به طور دسته جمعی مورد تعقیب و اذیت قرار گرفتند و جلسه‌ی مباحثه ای که پادشاه آن را منعقد ساخت و موضوع مناظره‌ی بین روحانیان زردشتی و رهبر مزدکیان (محتملاً شخص مزدک) در حضور شخص پادشاه و پسرش خسرو و رهبر روحانیان زردشتی موبد موبدان و اسقف مسیحی درگرفت و درواقع علامت خطری برای بروز حوادث بعدی بود. مزدک کافر شناخته شد و با کلیه‌ی رهبران نهضت وی، که در همان جلسه حضور داشتند، دستگیر و اعدام شدند. در روایت آمده که آزار و اذیت مزدکیان در اثر نفوذ و تلقینات خسرو ولی عهد پادشاه بوده ولی می توان حدس زد که خود قباد هم یقیناً با مزدکیان همان سیاست دیرین خود را، که مبتنی بر علل و موجبات منطقی و عقلایی بود، اعمال می کرد.
نهضت مزدک و مزدکیان به طور قطع از بین نرفت و شعارهای آنها برای سالیان دراز پرچم مبارزه‌ی افراد ناراضی بود و نهضت هایی نظیر موکانتا در آسیای میانه (پایان قرن هشتم بعد از میلاد) و شورش بابک در قفقاز (آغاز قرن نهم بعد از میلاد) بدون تردید ظاهراً حاوی عناصری از آیین مزدک باید باشد.
مزدک و مزدکیان در برابر طرز حکومت ملوک الطوایفی آن زمان چیزی برای عرضه نداشتند و یگانه مطلبی که از طرف آنها ابراز می شد تقسیم اموال براساس حقوق متساوی افراد بود و به علاوه آنها می خواستند به همان شیوه و طرز زندگانی قبیله ای برگردند.
شکست مزدکیان موجب پیروزی و قوت سازمان ملوک الطوایفی در ایران شد و بنابراین طرز حکومتی که در زمان پارت ها آغاز شده بود در دوره‌ی ساسانی ها پیش رفت کرد و در اثر شکست و انقراض مزدکیان به سرعت رو به ترقی نهاد و در اثر اصلاحاتی که به وسیله‌ی جانشین قباد، یعنی خسرو اول، صورت گرفت مبانی و اصول حکومت ملوک الطوایفی محکم تر گردید.

پي نوشت ها :

1. Dualisme
2. Hvaršta,Huxta,Humata
3. شیز شهری بوده است در جنوب شرقی دریاچه‌ی ارومیه. کاخ تابستانی خسرو پرویز در این شهر بوده است و خرابه های آن باقی و به نام «تخت سليمان» معروف است.

منبع مقاله :
دياكونوف، ميخائيل ميخائيلوويچ (1382)، تاريخ ايران باستان، ترجمه: روحي ارباب، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم